برگ اول

دفتر ثبت اولین روز از زندگی یک کتاب، یا یک کتاب چگونه متولد می شود؟

برگ اول

دفتر ثبت اولین روز از زندگی یک کتاب، یا یک کتاب چگونه متولد می شود؟

همه چیز از اون لحظه شروع شد. با باز کردن کتاب و خوندن اولین حروف و صفحه ی اولش.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱

روز مادر


هر روز صبح پدربزرگ فنجان قهوهء فوری‌اش را به شدت هم می‌زند. قاشق را همان‌طور در دست می‌گیرد که سال‌ها پیش، مادربزرگ مرحومم، دنیا کلوتیلده،۱ فرفره را در دست می‌گرفت یا مثل خودش، ژنرال بیسنته برگارا،۲ هنگامی که قاچ زین را در مشت می‌فشرد، همان زین که امروز از دیوار اتاق خوابش آویزان است. بعد درپوش بطری تکیلا را برمی‌دارد و بطری را خم می‌کند تا نصف فنجان پر شود. تکیلا و و نسکافه را هم نمی‌زند، اجازه می‌دهد الکل سفید خود بخود در قهوه حل شود. به بطری تکیلا نگاه می‌کند و شاید فکر می‌کند که چه قرمز بود خون ریخته شده، و چه ناب بود مشروبی که خون را برای نبردهای بزرگ به جوش می‌آورد و شعله‌ور می‌ساخت: چیوائوا۳ و تورّئون۴، سلایا۵ و پاسو دِ گابیلانس،۶ هنگامی که مردان مرد بودند و تشخیص سرخوشی مستی و دلاوری صحنه نبرد میسر نبود، بله جناب، چه جای ترس بود وقتی لذت، مبارزه بود و مبارزه، لذت؟

___________________________________________

1. Donña Clotilde     2.Vicente Vergara          3.Chihuahua

4. Torreón                 5. Celaya                          6.Paso de Gavilanes




آب سوخته
نویسنده: کارلوس فوئنتس
مترجم: علی‌اکبر فلاحی
ناشر: ققنوس
نوبت چاپ: دوم، ۱۳۹۰

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۳۸
نیلو فر
۱

گزارشی که در پی خواهد آمد از شماری منبع فرعی و سه منبع اصلی گرفته شده است، که نخست به آنها اشاره می‌شود و بعد تا پایان سخنی از آنها به میان نخواهد آمد. منابع اصلی عبارتند از:
* صورت‌جلسهء بازجویی انجام شده توسط پلیس
* وکیل مدافع، دکتر هوبرت بلورنا۱.
* دادستان پتر هاخ۲، دوست هم‌مدرسه‌ای و هم‌دانشگاهی بلورنا که به گونه‌ای محرمانه «باید درک شود چرا» به صورت‌جلسهء بازجوییهای پلیس آن قسمت از اقدامات انجام گرفته توسط مأمورین و نتایج تحقیقات را که در صورت‌جلسهء رسمی درج نگردیده است، افزوده بود. «البته باید یادآوری شود که تنها برای استفادهء شخصی و نه رسمی» او این کار را انجام داد برای آنکه ناراحتی دوستش بلورنا که نمی‌توانست تمام قضایا را درک بکند، قلبش را جریحه‌دار کرده بود، هرچند که می‌گفت: « هنگامی که خوب فکر می‌کنم این قضیه بسیار هم منطقی است و غیر قابل توجیه


1. Hubert Blorna          2. Peter Hach




آبروی از دست رفته‌ء کاترینا بلوم (یا خشونت چگونه شکل می‌گیرد و به کجا می‌انجامد.)
نویسنده: هاینریش بُل
مترجم: حسن نقره‌چی
ناشر: نیلوفر
نوبت چاپ: سوم، ۱۳۹۲
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۲۰
نیلو فر
شب اول

شب عجیبی بود؛ خواننده‌ی عزیز! شبی که ممکن است تنها در جوانی برایمان پیش بیاید: آسمان پرستاره و روشن بود؛ به قدری که با دیدنش از خود می‌پرسیدی: «ممکن است این همه آدم بدخلق و بوالهوس زیر این آسمان زندگی کنند؟»
بله خواننده‌ی عزیز، این پرسشی ست که می‌تواند تنها در ذهن یک جوان نقش ببندد؛ در ذهن یک انسان واقعاً جوان.
صحبت از آدم‌های کج خلق و بوالهوس که می‌شود، رفتار خوب خود را در تمام آن روز به خاطر می‌آورم.
از صبح غم عجیبی در دلم بود که آزارم می‌داد. تا به خود آمدم دیدم همه مرا به دست تنهایی سپرده و رفته‌اند. بد نیست بگویم منظورم از - همه - چه کسانی‌اند؟ گرچه هشت سالی از بودنم در سن پترزبورگ می‌گذرد اما در تمام این مدت نتوانسته‌ام هیچ دوست و هم‌صحبتی برای خود پیدا کنم. اما خب دوست و هم صحبت به چه دردم می‌خورد؟ تنهایی هم همه‌ی شهر را



شب‌های روشن
نویسنده: فئودور داستایوفسکی
مترجم: هانیه چوپانی
نوبت چاپ: دوم
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۰۰
نیلو فر
وقت بیدارباش بود؛ مثل همیشه، ساعت پنج صبح، چکشی را بر باریکه‌ای از آهن که بیرون ساختمان فرماندهی اردوگاه آویزان بود، می‌کوبیدند. طنین پیاپی زنگ از ورای جام پنجره‌ها که دو بند انگشت یخ روی آنها را پوشانیده بود، به زحمت شنیده می‌شد و بی‌درنگ فرو می‌مرد. بیرون هوا سرد بود و نگهبان کوبیدن چکش را زیاد طول نداد.
صدا بند آمد. پشت پنجره‌ها هوا به سیاهی قیر بود، درست به همان سیاهی نیمه‌شب که شوخوف از خواب بیدار شده بود تا به آبریزگاه برود. اما حالا سه پرتو زردرنگ از دو چراغ حاشیهء اردوگاه و چراغ دیگری در داخل محوطه بر شیشهء پنجره‌ها می‌تابید.
نمی‌دانست چرا کسی برای باز کردن درِ خوابگاه نمی‌آید، و سر و صدای گماشته‌ها شنیده نمی‌شد که بشکه‌های پیشاب را روی تیرک می‌گذاشتند تا آن را بیرون ببرند.
شوخوف هیچ‌وقت بعد از بیدارباش نمی‌خوابید. درجا از جایش بلند می‌شد. با این کار، یک ساعت و نیمی تا پیش از حضور و غیاب صبحگاه می‌توانست آزاد بگردد، و برای آدمی که اردوگاه را می‌شناخت



یک روزِ ایوان دِنیسُوویچ
نویسنده: الکساندر سُولژِنیتْسین
مترجم: رضا فرخفال
ناشر: نشر کوچک
نوبت چاپ: اول، پاییز ۸۹


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۰۷
نیلو فر