آب سوخته
۱
روز مادر
هر روز صبح پدربزرگ فنجان قهوهء فوریاش را به شدت هم میزند. قاشق را همانطور در دست میگیرد که سالها پیش، مادربزرگ مرحومم، دنیا کلوتیلده،۱ فرفره را در دست میگرفت یا مثل خودش، ژنرال بیسنته برگارا،۲ هنگامی که قاچ زین را در مشت میفشرد، همان زین که امروز از دیوار اتاق خوابش آویزان است. بعد درپوش بطری تکیلا را برمیدارد و بطری را خم میکند تا نصف فنجان پر شود. تکیلا و و نسکافه را هم نمیزند، اجازه میدهد الکل سفید خود بخود در قهوه حل شود. به بطری تکیلا نگاه میکند و شاید فکر میکند که چه قرمز بود خون ریخته شده، و چه ناب بود مشروبی که خون را برای نبردهای بزرگ به جوش میآورد و شعلهور میساخت: چیوائوا۳ و تورّئون۴، سلایا۵ و پاسو دِ گابیلانس،۶ هنگامی که مردان مرد بودند و تشخیص سرخوشی مستی و دلاوری صحنه نبرد میسر نبود، بله جناب، چه جای ترس بود وقتی لذت، مبارزه بود و مبارزه، لذت؟
___________________________________________
1. Donña Clotilde 2.Vicente Vergara 3.Chihuahua
4. Torreón 5. Celaya 6.Paso de Gavilanes
آب سوخته