برگ اول

دفتر ثبت اولین روز از زندگی یک کتاب، یا یک کتاب چگونه متولد می شود؟

برگ اول

دفتر ثبت اولین روز از زندگی یک کتاب، یا یک کتاب چگونه متولد می شود؟

همه چیز از اون لحظه شروع شد. با باز کردن کتاب و خوندن اولین حروف و صفحه ی اولش.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

چراغ زرد روشن شد. دوتا از ماشین‌های جلویی گاز دادند و پیش از قرمز شدن چراغ رد شدند. با روشن شدن چراغ عابر پیاده آدمک سبز وسط چراغ پیدا شد. آدم‌های پیاده که منتظر سبز شدن چراغ بودند راه افتادند و پا روی خط‌های سفیدی گذاشتند که بر سطح سیاه آسفالت به چشم می‌خورد. این خطوط هیچ شباهتی به گورخر ندارد اما اسمش را دارد. سواره‌ها بی‌صبرانه، پا روی کلاچ گذاشته، آماده لحظه اعلام حرکت بودند، مثل اسب‌های بی‌تابی که صدای شلاق را پیش از فرود آمدن حس می‌کنند. پیاده‌ها تازه از عرض خیابان گذشته‌اند اما چراغ علامتی که دستور حرکت سواره را بدهد هنوز روشن نشده است. بعضی‌ها حساب می‌کنند که این تأخیرهای جزیی را اگر در تعداد هزاران چراغ راهنمایی توی شهر ضرب کنیم و در نظر بگیریم که هر کدام از آنها سه‌رنگ دارند، یکی از مهمترین عوامل راه بندان یا به عبارت درست‌تر بند آمدن گلوگاه به دست می‌آید.



کوری
نویسنده: ژوزه ساراماگو
مترجم: اسدالله امرایی
ناشر: مروارید
نوبت چاپ: یازدهم، ۱۳۸۷

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۱۰
نیلو فر

بیا، ژاپنی!

 

درکشتی، بیشترِ ما دختر بودیم. موهای بلند مشکی و پای صاف و پهنی داشتیم و قدمان خیلی بلند نبود. بعضی از ما تا همین دوره‌ی نوجوانی چیزی به جز برنج اماج۱ نخورده بودیم و پاهایمان کمی خمیده بود و بعضی از ما چهارده سال بیشتر نداشتیم و هنوز بچه به حساب می‌آمدیم. بعضی از ما از شهر می‌آمدیم و لباس‌های شیک شهری پوشیده بودیم، اما خیلی از ما از روستا می‌آمدیم و در کشتی همان کیمونوهای قدیمی‌ای به تن‌مان بود که چندین سال بود می‌پوشیدیم _ کیمونوهای رنگ‌ورورفته‌ی خواهرِ بزرگ‌مان که بارها و بارها وصله خورده و رنگ شده بود. بعضی از ما از کوهستان می‌آمدیم و پیش از آن هرگز دریا را ندیده بودیم، به جز در عکس‌ها؛ پدر بعضی از ما ماهیگیر بود و در تمام عمر دوروبر آب زندگی کرده بودیم. شاید ما برادر یا پدری را در دریا از دست داده بودیم، یا نامزدمان را؛ یا شاید کسی که دوستش داشتیم، صبح یک روز غم‌انگیز خود را به آب انداخته و به دوردست‌ها شنا کرده و رفته بود و حالا هم نوبت ما بود که برویم.

 

اولین کاری که در کشتی انجام دادیم _ پیش از آنکه تصمیم بگیریم از چه

 

__________________________

۱. غذایی که از مخلوط برنج و اماج یا جوشیر _ آرد جو با شیر یا آب _ تهیه شده باشد.

 


 

بودا در اتاق زیر شیروانی

نویسنده: جولی اُتْسْکا

مترجم: فریده اشرفی

ناشر: مروارید

نوبت چاپ: دوم، ۱۳۹۵

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۳۵
نیلو فر

از تلاش برای برگرداندن دختر دست برداشته بود.

او فقط وقتی خودش می‌خواست، بر می‌گشت؛ در رؤیاها و خواب‌ها و آشناپنداری‌های درهم‌شکسته.

مثلاً وقتی پسر به‌سمت محل کارش رانندگی می‌کرد، یکهو چشمش می‌افتاد به دختری با موهای قرمز که کنار خیابان ایستاده. برای لحظه‌ای نفس‌گیر، می‌توانست قسم بخورد که خودِ خودش است.

بعد متوجه می‌شد که موهای این دختر بیش‌تر طلایی‌ست تا قرمز... و سیگاری روشن کرده... و تازه تی‌شرت سکس‌پیستولز۱ را هم پوشیده.

النور از سکس‌پیستولز متنفر بود.

النور...

پشت سرش بود، تا لحظه‌ای که سرش را بر می‌گرداند. کنارش دراز کشیده بود، تا لحظه‌ای که از خواب بیدار می‌شد. باعث می‌شد دیگران خسته‌کننده‌تر و بی‌روح‌تر به نظر برسند، و هیچ‌کس به اندازه‌ی کافی خوب نباشد.

النور همه‌چیز را خراب می‌کرد.

النور رفته بود.

و او از برگرداندن‌اش دست برداشته بود

 

___________________________________________

 

اِلِنور و پارک

نویسنده: رِینبو راوِل

مترجم: سمانه پرهیزکاری

ناشر: میلکان

نوبت چاپ: دوازدهم، ۱۳۹۷

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۳۵
نیلو فر
خواهران پی‌یرس

لول۱ و ادنا۲ پی‌یرس۳ خیلی اهل معاشرت نبودند. خوب، البته نزدیک‌ترین همسایه‌ای هم که داشتند نُه مایل آن‌طرف‌تر زندگی می‌کرد. کلبه‌ی کوچک و قدیمی آن‌ها چسبیده به صخره‌های پایین تپه، درست کنار توفال‌ها علم شده بود. به همین خاطر موقع وزش باد اتاق‌ها حسابی می‌لرزیدند و وقت‌هایی هم که آب دریا بالا می‌آمد، موج‌ها با صدا به در کلبه می‌خوردند. اما وقت‌هایی هم بود که آفتاب از لای ابرها به زمین می‌تابید، باران بند می‌آمد و سرعت باد کم می‌شد. آن‌وقت خواهرها تا ساحل پیاده‌روی می‌کردند تا بلکه تخته‌پاره‌های موج‌آورده‌ای پیدا کنند و آن‌ها را برای روشن کردن اجاق و تعمیر شکاف‌های دیوار به کلبه بیاورند.
خواهران پی‌یرس تمام سعی‌شان را می‌کردند تا روزی‌شان از سخاوت پنهانی دریا به دست آید. شش روز در هفته قایق‌شان را به آب می‌انداختند و تورها را می‌کشیدند تا ببینند چه گیرشان می‌آید. بیشترِ صید را خودشان می‌خوردند. مابقی را هم در انبار دودی می‌کردند. در آن اتاق سیاه و دودآلود، سفیدترین گوشت دنیا هم فوری زرد و چرب می‌شد و کم‌کم بوی قیر می‌گرفت. دو هفته یک‌بار هم خواهران پی‌یرس کولی‌ها،

____________________________________

1. Lol                                 2.Edna
3. Pearrce




مجموعه داستان «تارک دنیا مورد نیاز است» (ده داستان تأسف‌بار)
نویسنده: میک جکسون
مترجم: گلاره اسدی آملی
ناشر: چشمه
نوبت چاپ: ششم، ۱۳۹۰


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۵۸
نیلو فر