برگ اول

دفتر ثبت اولین روز از زندگی یک کتاب، یا یک کتاب چگونه متولد می شود؟

برگ اول

دفتر ثبت اولین روز از زندگی یک کتاب، یا یک کتاب چگونه متولد می شود؟

همه چیز از اون لحظه شروع شد. با باز کردن کتاب و خوندن اولین حروف و صفحه ی اولش.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فریبا وفی» ثبت شده است

۱


شیوا! بلند شو که گند زدی. همیشه من گند می‌زنم، ایندفعه نوبت توست. کی باور می‌کرد شیوای متین و معقول این کار را بکند. یک لحظه انگار همه زیر فلاش دوربین خشکمان زد. حالا می‌فهمم که همه یک‌جور تعجب نمی‌کنند. جاوید صورتش جمع شد انگار تنگش گرفت و چیزی نمانده بود اختیارش را از دست بدهد. مامان چشم‌هایش دو دو می‌زد و به نوبت به من و تو نگاه می‌کرد که مطمئن شود اشتباه ندیده است. من لباس محلی بلندی پوشیده بودم و در حالتِ ایستاده، مانده بودم مثل عروسک‌هایی که توی شیشهء استوانه‌ای در نمایشگاه‌های محلی می‌گذارند، با دست‌های باز و نگاه مات. از دیگران چیزی یادم نمی‌آید. تودهء متحرکی بودند که از فاصلهء دور احساس می‌شدند. ولی آن سکوت غافلگیرکننده را هنوز هم احساس می‌کنم. مهمان‌ها به سرعت دهانشان را بستند تا بهتر ببینند.



رویای تبت
نویسنده: فریبا وفی
ناشر: نشر مرکز
نوبت چاپ: بیست و دوم، ۱۳۹۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۰۰
نیلو فر

۱

اینجا چین کمونیست است. من کشور چین را ندیده ام ولی فکر می کنم باید جایی مثل محلهء ما باشد. نه، در واقع محلهء ما مثل چین است؛ پر از آدم.

می­گویند در خیابان های چین هیچ حیوانی دیده نمی شود. هر جا نگاه کنی فقط آدم می بینی. با این حساب محلهء ما کمی بهتر از چین است چون یک گربهء هرزه داریم که روی هرّهء ایوان می نشیند و همسایه طبقهء سوم هم از قرار، طوطی نگه می دارد. یک مغازه­ی پرنده فروشی هم سرِ خیابان داریم.

به این خانه که آمدیم تصمیم گرفتم این جا را دوست داشته باشم. بدون این تصمیم، ممکن بود دوست داشتن هیچ وقت به سراغم نیاید. سر و صدا زیاد بود و روز اول انگار برای آشناتر شدن ما با محیط، آقای هاشمی دختر چهارده ساله اش را زیر شلاق گرفت و فحش هایی که معجونی از چند زبان بود، مثل سنگریزه هایی توی حیاط خلوت ما ریخت.

مامان می­گوید محلهء شما مثل صندوق خانه است؛ همه چیز در آن پیدا می شود. راست می­گوید. خیابان ما پر از نعمت است. چند تا نانوایی و صد تا بقالی که اولش مانده بودم از کدامشان خرید کنم که به آن دیگری برنخورد. سبزی فروشی و میوه فروشی آن­قدر زیاد است که به همه می رسد.


پرنده­ی من

نویسنده: فریبا وفی

نشر مرکز

چاپ هفدهم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۷ ، ۰۲:۱۹
نیلو فر