برگ اول

دفتر ثبت اولین روز از زندگی یک کتاب، یا یک کتاب چگونه متولد می شود؟

برگ اول

دفتر ثبت اولین روز از زندگی یک کتاب، یا یک کتاب چگونه متولد می شود؟

همه چیز از اون لحظه شروع شد. با باز کردن کتاب و خوندن اولین حروف و صفحه ی اولش.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۴۹ مطلب با موضوع «ادبیات داستانی :: داستان بلند خارجی» ثبت شده است

___________

۱

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فقط خورشید حق دارد که لکه داشته باشد ...

یوهان ولفگانگ گوته

 

سی و پنج سال است که در کار کاغذ باطله هستم و این «قصهء عاشقانه»۱ من است. سی و پنج سال است که دارم کتاب و کاغذ خمیر می­کنم و خود را چنان با کلمات عجین کرده ام که دیگربه هیئت دانشنامه­هایی درآمده ام که طی این سالها سه تُنی از آنها را خمیر کرده­ام. سبویی هستم پر از آب زندگانی و مُردگانی، که کافی است کمی به یک سو خم شوم تا از من سیل افکار زیبا جاری شود. آموزشم چنان ناخودآگاه صورت گرفته که نمی دانم کدام فکری از خودم است و کدام از کتابهایم ناشی شده. امّا فقط به این صورت است که توانسته­ام هماهنگی ام را با خودم و جهان اطرافم در این سی و پنج سالهء گذشته حفظ کنم. چون من وقتی چیزی را می­خوانم، در واقع نمی خوانم. جمله­ای زیبا را به دهان می­اندازم و مثل آب نبات می مکم، یا مثل لیکوری می نوشم، تا آنکه اندیشه، مثل الکل، در وجود من حل شود، تا در دلم نفوذ کند و در رگهایم جاری شود و به

___________________

۱. در اصل Love Story._م.


تنهایی پرهیاهو

نویسنده: بهومیل هرابال

مترجم: پرویز دوائی

ناشر: پارس کتاب

نوبت چاپ: پانزدهم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۷ ، ۲۳:۰۰
نیلو فر

۱

 

 

استاد صدایش می­کردیم. و او پسرم را روت۱ صدا می­کرد، چون می­گفت پخیِ بالای سرش او را یاد علامت رادیکال می­اندازد.

استاد در حالی که موهای پسرم را به هم می ریخت گفت: «مغز خیلی خوبی این تو هست.» روت که کلاه سرش می­گذاشت تا دوستانش دستش نیندازند محتاطانه شانه بالا انداخت. «با این علامت کوچک می توانیم به شناخت دامنه­ی نامحدود اعداد برسیم، حتا آن­هایی که نمی توانیم درک کنیم.» روی لایه­ی ضخیم گرد و خاک میزش علامت رادیکال را کشید.

****

از بی شمار چیزایی که من و پسرم از استاد یاد گرفتیم، معنی رادیکال جزو مهم­ترین­ها بود. بدون شک به کاربردن کلمه­ی بی شمار از طرف من استاد را آزرده­خاطر می­کرد _بیش از حد آبکی بود، چون او اعتقاد داشت حتا اصول کائنات را می­شود به زبان دقیق اعداد توضیح داد_ اما من

_____________

1. Root


استاد و خدمتکار
نویسنده: یوکو اوگاوا
مترجم: آسیه و پروانه عزیزی
چاپ اول

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۷ ، ۱۱:۲۵
نیلو فر

بخش یکم

سبکی و سنگینی


بازگشت ابدی، اندیشه ای اسرارآمیز است و «نیچه» با این اندیشه بسیاری از فیلسوفان را متحیر ساخته است: باید تصور کرد که یک روز همه چیز، همان­طور که پیش از این بوده، تکرار می­شود و این تکرار همچنان تا بی­نهایت ادامه خواهد یافت! معنای این اسطوره ی نامعقول چیست؟

خلاف اسطوره­ی بازگشت ابدی این است: زندگی که به یکباره و برای همیشه تمام می­شود و باز نخواهد گشت، شباهت به سایه دارد، فاقد وزن است و از هم اکنون آن را باید پایان یافته دانست؛ و هرچند موحش، هر چند زیبا و هر چند باشکوه باشد، این زیبایی، این دهشت و شکوه هیچ معنایی ندارد. این­ها در خور اعتنا نیست، همان­طور که جنگ میان دو سرزمین آفریقایی در قرن چهاردهم، هیچ چیز را در دنیا تغییر نداده است، هر چند در این جنگ سی­هزار سیاه پوست با رنج و مصیبت وصفناپذیری هلاک شده باشند.

اما اگر این جنگ میان دو سرزمین آفریقایی به دفعات بی­شمار در حالت بازگشت ابدی تکرار شود، چیزی در آن تغییر خواهد یافت؟

آری، مسلماً: در این صورت جنگ، صخره ای پابرجا خواهد شد و حماقتی بدون گذشت. اگر انقلاب فرانسه می­بایست به گونه ای ابدی تکرار شود، تاریخ فرانسه کمتر به «ربسپیر» مغرور بود. اما چون این تاریخ از چیزی سخن می­گوید که دیگر تکرارشدنی نیست، «سالهای خونین» فقط در کلمات، نظریات و مباحث خلاصه می شود؛ این سال ها از کاه

...


بار هستی

نویسنده: میلان کوندِرا

مترجم: دکتر پرویز همایون­پور

نشر قطره

چاپ بیست و ششم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۷ ، ۲۱:۱۲
نیلو فر

آنان که هنوز از او خبر نگرفته اند، خواهند دید؛

و آنان که هنوز نشنیده اند، خواهند دانست.


۱


وقتی به بن رسیدم، هوا تاریک شده بود. به خودم فشار آوردم نگذارم ورودم به ترتیبی بگذرد که در عرض پنج سال خانه به دوشی می گذشت و شکلی خودکار به خود گرفته بود: پله های ایستگاه پایین، پله های ایستگاه بالا، کیف سفری به کنار، بلیت قطار از جیب پالتو بیرون، کیف زیر بغل، دادن بلیت، رفتن به طرف روزنامه فروش، خرید روزنامه های عصر، خروج از ایستگاه و اشاره به یک تاکسی.

پنج سال تمام تقریباً هر روز از جایی حرکت کرده ام و به جایی رسیده ام، صبح ها پله های ایستگاه راه آهن را بالا و پایین رفته ام و بعدازظهرها پله های ایستگاه راه آهن را پایین و بالا رفته ام، تاکسی صدا زده ام، در جیب کتم دنبال پول برای راننده ی تاکسی گشته ام، روزنامه های عصر را از دکه ها خریده ام و در گوشه ای از ضمیرم از بی تفاوتی حساب شده ی این ترتیب خودکار کیف کرده ام. از وقتی ماری مرا ترک کرد تا با این مرتیکه ی کاتولیک، تسوپفنر عروسی کند، گذران این برنامه مکانیکی تر شده است، بدون اینکه ذره ای از بی تفاوتی اش کاسته شود. برای اندازه گیری فاصله ی میان ایستگاه تا هتل، از هتل تا ایستگاه مقیاسی وجود دارد؛ تاکسی متر. دو مارک، سه مارک، چهار مارک و پنجاه، دورتر از ایستگاه راه آهن. از وقتی ماری رفته است، گاه به گاه دچار سردرگمی می شوم، ایستگاه راه آهن و هتل

...


عقاید یک دلقک

نویسنده: هاینریش بل (Heinrich Boll)

مترجم: شریف لنکرانی

ناشر: موسسه ی انتشارات امیرکبیر

چاپ دهم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۵ ، ۲۲:۳۰
نیلو فر