سالهای سگی
دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۴:۴۵ ب.ظ
فصل اول
ما نقش قهرمان را بازی میکنیم چون ترسوییم؛ نقش قدیس را بازی میکنیم چون شریریم؛ نقش آدمکش را بازی میکنیم چون در کشتن همنوعان خود بیتابیم؛ و اصولاً از آنرو نقش بازی میکنیم که از لحظهء تولد دروغگوییم.
ژان_پُل سارتر
۱
جاگوار گفت: «چهار.»
چهرهء آنها در نور پریدهرنگی که چراغبرق از پشت دو سه شیشهء تمیز میانداخت آرام به نظر میرسید. برای هیچکس، به جز پُرفیریو کابا، خطری در پیش نبود. طاسها از غلتیدن باز ماندند. سه و یک. سفیدی آنها بر کاشیهای کثیف توی چشم میزد.
جاگوار دوباره گفت: «چهار. کی خوند؟»
کابا آهسته گفت: «من. من خوندم.»
«پس شروع کن. میدونی کدومیکی رو میگم. دومی، طرف چپ.»
کابا سردش بود. مستراح بیپنجره، در انتهای آسایشگاه،
سالهای سگی
نویسنده: ماریو بارگاس یوسا
مترجم: احمد گلشیری
ناشر: مؤسسه انتشارات نگاه
نوبت چاپ: نهم، ۱۳۹۶
۹۸/۰۸/۲۷