ملخ و جیرجیرک زنگولهدار
جمعه, ۲۸ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۴۵ ق.ظ
ملخ و جیرجیرک زنگولهدار
در حالی که در امتداد دیوار مسقف سفالی دانشگاه قدم میزدم، برگشتم به کناری و به مدرسه بالایی نزدیک شدم. پشت حصار چوبی سفیدرنگ مدرسه، از سمت انبوهِ تیره بوتهها زیر درختان گیلاس سیاه، صدای حشرات را توانستم بشنوم. در حالی که خیلی آرام قدم برمیداشتم، گوش میسپردم به صدای آن و به سختی میتونستم احساسم را با آن سهیم شوم، به سمت راست برگشتم طوری که پشتم به سمت زمین ورزش نباشد، وقتی به سمت چپ برگشتم حصار به سمت خاکریزی پوشیده از درختان پرتقال امتداد مییافت. در گوشهای با شگفتی فریاد برآوردم از آنچه در پشت سرم دیدم، چشمانم برق زد، من با گامهای آرام پا به فرار گذاشتم.
در انتهای خاکریز شاخهای آویخته از فانوسهای رنگارنگ قرار داشت. شاید مانند کسی که در یک فستیوال دهکدهای در
داستان کوتاه «ملخ و جیرجیرک زنگولهدار»
نویسنده: یاسوناری کاواباتا
مترجم: سارا اقبالی
(از مجموعهی کتابهای «هزار و یک آسنی»)
انتشارات سولار
۹۸/۰۴/۲۸