درد
جمعه, ۷ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۰ ب.ظ
آوریل
1. Rhin 2. Avranches
درد
جلو شومینه، تلفن دم دستم است. سمت راست، دری که به سالن و راهرو باز میشود؛ و در انتهای راهرو، در ورودی. او ممکن است یکراست بیاید و زنگ ورودی را بزند. «کی است؟» و بگوید «منم.» و یا به محض ورود به دایرهء ترانزیت تلفن بکند: «من برگشتهام، و حالا برای انجام برخی تشریفات در هتل لوتسیا هستم.» از علائمی هم که نشانهء ورودش باشد خبری نیست. ممکن است تلفن کند، یا سرزده برسد. احتمال همین چیزها میرود. به هر جهت میآید. او یک مورد استثناء نیست. دلیل خاصی وجود ندارد که نیاید، برای آمدنش هم همینطور. امکان آمدنش هست. زنگ خواهد زد. «کی است؟». «منم.» چیزهای دیگری هم در همین زمینه یقیناً پیش میآید. آنها حالا از منطقهء راین۱ گذشتهاند. خط جبههء آورانش۲ سرانجام در هم شکسته شد. آنها بالاخره عقبنشینی کردند. من توانستم تا پایان جنگ زنده بمانم. باید توجه داشته باشم که: بازگشت او چیز چندان شگفتآوری نخواهد بود؛ یک امر عادی است. خیلی باید مواظب بود تا از این موضوع یک واقعهء شگفتیآور ساخته نشود. شگفتی دور از انتظار است. باید منطقی باشیم. چشم به راه روبر «ل» هستم که باید برگردد.
تلفن زنگ میزند. «الو، الو، تازه چه خبر دارید؟» نباید فراموش کنم که تلفن به درد اینجور کارها هم میخورد. قطع نکردن، جواب دادن. بیآنکه شکوهای کنم و بگویم راحتم بگذارند. «هیچ خبری؟» «هیچ.» «هیچ نشانی؟» «هیچ.» «آیا
1. Rhin 2. Avranches
درد
نویسنده: مارگریت دوراس
مترجم: قاسم روبین
ناشر: نیلوفر
نوبت چاپ: ششم
۹۸/۰۴/۰۷
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.