شهر و خانه
جوزپّه به فرّوچّو۱
رم، ۱۵ اکتبر
فرّوچّوی عزیز!
امروز بلیت خریدم. یک ماه و پانزده روز دیگر، سیام نوامبر، حرکت میکنم. هفته ی پیش سه صندوق فرستادم. داخلشان چند کتاب، چند دست لباس و چند تا پیراهن هست؛ وقتی که رسید، به من تلفن کن. می دانم که تو تلفن را به نامه ترجیح می دهی؛ من برعکس.
از این که حرکت میکنم و دوباره تو را می بینم، خیلی خوشحالم. این اواخر، زندگی در این جا طاقت فرسا شده بود. دیگر نفسم بالا نمیآمد. وقتی تصمیم گرفتم پیش تو بیایم، حالم جا آمد.
سفر برایم دلتنگیهای بسیاری دارد. فکر میکنم که دلم برای برخی آدم ها و جاهایی که خیلی دوستشان دارم، تنگ خواهد شد.فکر نمیکنم که دوستان تازهای پیدا کنم. دیگر در این سن و سال گوشهگیر شده ام. در این جا چند تایی دوست داشتم که دلم برایشان تنگ خواهد شد. در هر صورت باید از چیزهایی هم رنج برد. مصاحبی چون تو خواهم داشت و برایم بسیار ارزشمند خواهد بود. همانطور که می دانی به تو خیلی علاقه مندم. طی این سالیان کمبود تو را به شدت احساس کرده ام. دیدارهای مان با آنکه کوتاه بود، اما برایم شادیبخش بود. در عین حال اندوهگینم هم میکرد. چرا که همواره نگران بودم که نکند
______________
1. Ferruccio
شهر و خانه
نویسنده: ناتالیا گینزبورگ
مترجم: محسن ابراهیم
ناشر: هرمس
چاپ سوم
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.