فصل اول
۱
آرتور در کتابخانهء سمیناری۱ علوم الهی پیزا۲ نشسته بود و تودهای از مواعظ خطی را زیر و رو میکرد. یکی از شبهای گرم ژوئن بود، پنجرهها کاملاً باز و کرکرهها برای خنکی هوا بسته بود.
کانن۳ مونتانلی۴، پدر روحانی و مدیر سمیناری، لحظهای از نوشتن بازایستاد و نگاهی مهرآمیز به سری که با موهای سیاه بر اوراق خم شده بود انداخت: کارینو۵! نتوانستی پیدایش کنی؟ مهم نیست، باید آن را دوباره بنویسم؛ ممکن است پاره شده باشد و من بیجهت تو را اینهمه نگاه داشتهام.
صدای مونتانلی، نسبتاّ آرام اما عمیق و پرطنین بود، و چنان زنگ گوشنوازی داشت که گیرایی خاصی به کلامش میبخشید. صدایش همچون صدای سخنرانی مادرزاد، تا حدّ امکان غنی از تحریر بود و هرگاه که با آرتور سخن میگفت، لحنی نوازشگرانه داشت.
_نه، پدر۶، باید پیدایش کنم؛ مطمئنم که آن را همینجا گذاردهاید؛ شما دیگر نمیتوانید عین آن را بنویسید.
_________________________________
۱. آموزشگاه طلاب.
۲. یکی از شهرهای قدیمی ایتالیا.
۳. کسی که مراسم مذهبی را رهبری میکند.
4. Montanelli
۵. در زبان ایتالیایی لقب پسری است که بسیار عزیز است.
۶. مراد، پدر روحانی است.
خرمگس