برگ اول

دفتر ثبت اولین روز از زندگی یک کتاب، یا یک کتاب چگونه متولد می شود؟

برگ اول

دفتر ثبت اولین روز از زندگی یک کتاب، یا یک کتاب چگونه متولد می شود؟

همه چیز از اون لحظه شروع شد. با باز کردن کتاب و خوندن اولین حروف و صفحه ی اولش.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۲ مطلب با موضوع «نمایشنامه» ثبت شده است

آدم‌ها

مارتا      زنی درشت‌اندام، پر شر و شور، پنجاه و دوساله، که ظاهراً کمتر می‌زند. تنومند است، اما گوشتالو نیست.

جورج     شوهرش، چهل و شش ساله، لاغر اندام، مویش رو به خاکستری گذاشته

هانی       دختری ریزنقش و بلوند، بیست و شش ساله، کمابیش زشت

نیک        شوهرش، سی‌ساله، بلوند، خوش‌اندام، خوش‌چهره



صحنه

اتاق نشیمنِ خانه‌ای در محوطهء کالج کوچکی در نیوانگلند.



پردهء اوّل
(تفریح و بازی)


صحنه تاریک است. چیزی به در ورودی می‌خورد. صدای خندهء مارتا شنیده می‌شود. در باز می‌شود، چراغ‌ها روشن می‌شوند. مارتا وارد می‌شود، جورج پشت سرش تو می‌آید.

مارتا: یا عیسی... .
جورج: ... هیس ...!
مارتا: ... یا عیسی مسیح ... .
جورج: به خاطر خدا، مارتا، الان ساعت دوئه ... .
مارتا: ول کن، جورج!
جورج: خوب، معذرت می‌خوام، ولی آخه ... .
مارتا: چقدر خنگی! چقدر تو خنگی!
جورج: دیروقته، می‌فهمی؟ دیروقته!
مارتا (دور و برش را توی اتاق نگاه می‌کند. به تقلید از بِت



نمایشنامه‌ی «چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد؟»
نویسنده: ادوارد آلبی
مترجم: سیامک گلشیری
نوبت چاپ: پنجم، ۱۳۹۶
ناشر: مروارید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۰۰
نیلو فر

پرده‌ی یکم

صحنه‌ی یکم

اتاق بازجویی پاسگاه پلیس. کاتوریان با چشمان بسته پشت میزی در وسط صحنه نشسته. توپولسکی و اِریِل وارد صحنه می‌شوند و روبه‌روی کاتوریان می‌نشینند. در دستان توپولسکی تعداد زیادی پرونده‌ی قطور به چشم می‌خورد.

توپولسکی      آقای کاتوریان، ایشون کاراگاه اِریِل هستن و من کاراگاه                                     توپولسکی... کی این‌طوری وِلت کرده رفته؟

کاتوریان         چطوری؟

                                  توپولسکی چشم‌بند را از چشمان کاتوریان باز می‌کند.

توپولسکی      کی این‌طوری وِلت کرده رفته؟

کاتوریان        ام، یه آقایی.

توپولسکی      چرا خودت درنیاوردیش؟ احمقانه‌س.

کاتوریان        فکر نمی‌کردم اجازه داشته باشم.

توپولسکی      احمقانه‌س.

کاتوریان        [مکث] بله.

توپولسکی      [مکث] داشتم می‌گفتم، ایشون کاراگاه اِریِل هستن و

                     من کاراگاه توپولسکی.

کاتوریان        راستش، می‌خوام مطلب مهمی بهتون بگم، من احترام

                     زیادی واسه‌ی شما و کارتون قائل‌ام و واقعاً خوشحال

                     می‌شم هر کمکی از دستم برمی‌آد انجام بدم.




نمایشنامه‌ی «مرد بالشی»
نویسنده: مارتین مک‌دونا
مترجم: زهرا جواهری
ناشر: افراز
نوبت چاپ: پنجم، ۱۳۹۵

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۰۰
نیلو فر