برگ اول

دفتر ثبت اولین روز از زندگی یک کتاب، یا یک کتاب چگونه متولد می شود؟

برگ اول

دفتر ثبت اولین روز از زندگی یک کتاب، یا یک کتاب چگونه متولد می شود؟

همه چیز از اون لحظه شروع شد. با باز کردن کتاب و خوندن اولین حروف و صفحه ی اولش.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

هزار درنا


کیکوجی1 دیرتر از آن‌چه باید، رسیده بود. با این حال، حتا وقتی به کاماکورا2 و معبد اِنگاکوجی3 رسید، هنوز نتوانسته بود تصمیم بگیرد که به مراسم مقدس نوشیدن چای برود یا نه.

هر وقت کوریموتو چیکاکو4 در کلبه‌ای در اندرونی معبد انگاکوجی مراسم مقدس نوشیدن چای را برگزار می‌کرد، دعوت‌نامه‌ای هم به دست او می‌رسید. هر چند از وقتی پدرش مرده بود یک بار هم در این مراسم شرکت نکرده بود؛ چرا که احساس می‌کرد ارسال این دعوت‌نامه‌ها بیش‌تر از سر قدردانی از پدرش و به نوعی یادبود و تجلیل از خاطره‌ی اوست.

اما این بار دعوت‌نامه چیزی بیش‌تر از همیشه داشت؛ کوریموتو چیکاکو در یادداشتی نوشته بود که قصد دارد کیکوجی را با خانم جوانی که آداب مراسم چای را از او می‌آموخت آشنا کند.

کیکوجی وقتی یادداشت را خواند، ناخودآگاه یاد ماه‌گرفتگی چیکاکو افتاد. زمانی که هشت یا نه سال داشت و برای اولین بار همراه پدرش به دیدن چیکاکو رفته بود. او را در آشپزخانه دیده بودند. کیمونویش باز بود و با قیچی کوچکی مشغول چیدن موهای روی



1  Kikuji
2  Kamakura
3  Engakuji
4  Kurimoto Chikako


هزار درنا
نویسنده: یاسوناری کاواباتا
مترجم: رضا دادویی
ناشر: سبزان
نوبت چاپ: دوم، ۱۳۹۴

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۱۳
نیلو فر

۱

 

با خارجیها هرگز صحبت مکن


غروب یک روز گرم بهاری بود و دو مرد در پاتریارک پاندز۱ دیده می شدند.اولی چهل سالی داشت؛ لباس تابستانی خاکستری­رنگی پوشیده بود، کوتاه قد بود و مو مشکی، پروار بود و کم مو. لبهء  شاپوی نونوارش را به دست داشت و صورت دو تیغه کرده اش را عینکِ دسته شاخی تیره ای، با ابعاد غیرطبیعی، زینت می داد. دیگری مردی بود جوان، چهارشانه، با موهای فرفری قرمز و کلاه چهارخانه ای که تا پشت گردنش پایین آمده بود؛ بلوز پیچازی و شلوار سفید چروکیده و کفشهای کتانی مشکی پوشیده بود.

اولی کسی نبود جز میخائیل الکساندرویچ برلیوز (Mikhail Alexandrovich Berlioz) سردبیر یکی از مجلات وزین ادبی و رئیس کمیتهء مدیریت یکی از مهمترین محافل ادبی مسکو، که اختصاراً ماسولیت (MASSOLIT) نام داشت. جوان همراه او شاعری بود به نام ایوان نیکولاییچ پونیریف (Ivan Nikolayich Poniryov) که بیشتر با نام مستعار بزدومنی شناخته میشد.

وقتی دو نویسنده به سایهء درختان تازه سبز شدهء زیزفون رسیدند، به طرف دکه­ای چوبی پیچیدند که رنگهایی زنده و شاد داشت و بر آن علامتی آویزان بود. روی علامت نوشته بود: «آبجو، آبهای معدنی».



۱) Potriarch Ponds. «پاتریارک» به معنی پدرسالار و «پاندز» به معنی برکه و استخر و مرداب است. در ترجمهء فرانسه از کلماتی استفاده شده که معنای آن دقیقاً همان «مرداب پدرسالار» است._م.



مرشد و مارگریتا

نویسنده: میخائیل بولگاکف

مترجم: عباس میلانی

نوبت چاپ: شانزدهم، ۱۳۹۴

ناشر: نشر نو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۷ ، ۱۳:۴۷
نیلو فر

بخش ۱

چهره



۱

 

آن زن احتمالاً شصت_شصت و پنج سال داشت. من در کلوپ سلامتی۱ روی صندلی حصیری کنار استخر نشسته بودم و او را نگاه می کردم. این کلوپ سلامتی در طبقه ی بالای ساختمان بسیار بلندی بود که چشماندازی از کل پاریس داشت. منتظر پروفسور آوِناریوس۱ بودم که اغلب برای گپی دوستانه به این جا می آمد. پروفسور آوِناریوس دیر کرده بود و من هم مشغول نگاه کردن به آن زن شده بودم. زن در قسمت کم­عمق در آب ایستاده بود و به ناجی غریقی با شلوار ورزشی نگاه می­کرد که در حال آموزش شنا به او بود. ناجی غریق به او دستورهایی می­داد: زن می­بایست لبه­ی استخر را می گرفت و نفس عمیقش را در آب خالی می کرد. زن با اشتیاق و جدیت این کار را انجام می داد؛ گویی ماشین بخاری قدیمی از اعماق آب وزوز می کند (این صدا حالا دیگر مدت هاست که فراموش شده است؛ برای کسانی که این صدا را نمی شناسند، بهترین راه توصیف، همان خالی کردن نفس در زیر آب در گوشه ی استخر است). من با شیفتگی او را نگاه می­کردم. او با ژست خنده دارش مرا شیفته ی خود کرده بود (ناجی غریق هم متوجه این


۱. Health club: جایی برای فعالیت­های ورزشی_بهداشتی که شامل استخر، وسایل ورزشی، سونا و غیره است.

2. Avenarius

جاودانگی

نویسنده: میلان کوندِرا

مترجم: حسین کاظم یزدی

نوبت چاپ: چهارم، ۱۳۹۷

ناشر: نیکو نشر

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۱۳
نیلو فر